آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

مادرانه برای آریا

هر دم از اين باغ بري ميرسد

اين وبلاگ براي آريا و به نام آرياست. هرگز دوست ندارم از مسائل ديگه اينجا چيزي بنويسم. اما گاهي نا خود آگاه ميام و مينويسم. البته از حس درون خودم مينويسم شايد چون مامان آريا هستم و آريا هم يه تكه از منه (شايد هم من يك تكه از آريا باشم هنوز نميدونم؟؟) اينجور نوشتن ايراد نداشته باشه. اين روزها يكم درگيرم هي خودمو بالا پايين ميكنم. بيشتر ذهنم مشغول آريا و نويد و خواهرمه. آريا: چرا بلد نيست پازل بچينه؟ چرا رنگ ها رو ياد نگرفته؟ چرا تعداد كلمه هايي كه تلفظ ميكنه n تاست و مثلا m تا نيست؟ چرا اين بچه تمركز نداره؟ چرا؟ چرا؟ براش شير بادام درست ميكنم.نميخوره! امروز شير فندق رو امتحان ميكنم. بدترين قسمتش اينه كه...
20 خرداد 1394

19 ماهگي تافي كوچولو

نوتلاي مامان 19 ماهه شد و هر روز شيرينتر و دوست داشتني تر. دلبرك مهربون مامان بوسه هاي گاه و بي گاهت و ناز كردنات و محبتي كه چشماي پاكت داره به من ثابت كرد پسرها هم ميتونن خيلي مهربون باشن. اين روزها عاشق گردش كردني و فضاي خونه برات دلگيره. به هر بهانه اي دوست داري بري بيرون و ديگه راضي نميشي برگرديم خونه. و داشتن تراس برامون نعمت بزرگيه چون خيلي سرگرمت ميكنه. فقط گاهي (شما بخونيد هر بار) هر چي دستت مياد پرت ميكني حياط و الان حياط خونه ميزبان خلاصه اي از اسباب بازي ها و خوراكي هاي شماست. چند باري هم تصميم گرفتي گلدون هارو هل بدي توي حياط كه خوب ما نذاشتيم و براي اينكه كلكمون بزني ميري و گلهارو بوس و ناز ميكني و طي يك حركت ناگهاني گلدون...
10 خرداد 1394
1